انسان و انسانیت
*************
(نقل قول از استاد)
بخواهی یا نخواهی یه روزی میرسه که ما هستیم و اون مرگ زیبای لذیذ خوشقوارهٔ خواستنی؛ اکثراً وقتی میخوان قیاس کنن میگن قطعیتر از زلزله و سیل و هزار جور بلاست که ازشون بترسی یا نترسی هستن و میان و میمونن و میبرن!! و چیزی که اجباریه ذاتاً قابل ارزش گذاری نیست.
وسط اینهمه اجبارِ خوب (یا به زعم بعضی، بد) چیزی که اختیارشو دارم نگاه منه و برداشت و استفادهٔ منه از اون. این نگاه و بهرهبرداری، همون حیطهٔ پرمسئولیت امانتیه که توی وجودم هست.
اگه بخوام ثابت کنم انسانم میشه از اختیارم پل بسازم برای عبور. اگرم بخوام ثابت کنم که چیزی بیشتر از حیوانات دیگه ـ از ساکنان زمین ـ ندارم، از روی اختیار، خودمو مجبور میکنم به ساختن دیوارهایی به ارتفاع نگاه آدمها (که نهایت دیدشون تا دم دمای سلب اختیاراتشونه)!! میشه محدود شد در چاردیواری خودپرستی و نفرت و بیاعتمادی و صد البته انواع محصولاتِ متنوّع و پر از نکبتِ جاهطلبی (مثل قدرتپرستی و قدرتطلبی و قدرتخواهی و قدرتمداری و قدرتبینی و قدرتجویی و قدرتگرایی و قدرتورزی و .... و هزاران هلاهل فراوری شدهٔ دهان پُرکنِ توجیهبردارِ فریبا).
رُک و پوستکنده باید بدونیم که انسانیت در ذات خودش با ثروت و جاه کوچکترین وجه مشترکی نداره .... . هر جا دیدی با نزدیکی به قدرت و ثروت کوچکترین منفعتی عاید شخص خودت شد یقین بدون که از انسانیت دور شدی. انسان یعنی همینی که خدا قرارت داده و دلت رو مهمون اطوار خودش کرده؛ اگه فکر میکنی چیزی از قبیل قدرت و ثروت باید بهش ضمیمه کنی تا بهت بگن انسان، هر چی دلت میخواد بتاز به هر قیمتی (زمین و صبر خدا وسیعه؛ اونقدر وسیع که از بازیچه قرار گرفتن دینشم باکی نداره). فقط دم مردن نگی نمیدونستم و کسی بهم نگفت.
یا حق!