**************
دیشب نصف شبی یهویی هوس
یک دکتر و یک مهندس، بانویى را دوست داشتند.
چهار برادر خانه شان را به قصد تحصیل ترک کردند و آدم های موفقی شدند.چند سال بعد،
*****زندگی به من آموخت :
یه خانمی نقل میکنه: بعد از تموم شدن جلسه از هتل خارج شدم و