نور حکمت

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم ***** اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

نور حکمت

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم ***** اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

حموم رفتن زمان ما :

جمعه, ۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۵۳ ب.ظ

**************


میرفتیم تو حموم
یه شیرو باز میکردیم، دندونامون میریخت کف حموم از سرما! 
اون یکیو باز میکردیم، مث آب سماور در حال جوش بود! 
یه عر میزدیم از سوزش، 
مامانمون مى زد پس کله مون که اذیت نکن، آروم بگیر 
بعد با اون صابون زرد گنده ها 
که مثه چرکِ خشکیده بود، میفتاد به جونمون 
تا حدى که چشمامون از کاسه دربیاد! 
یعنى ما از نظر مامانمون کثافتى بودیم 
که میخوایم در مقابل نظافت مقاومت کنیم! 
بعد یه جورى چنگ میزد موهامونو 
که انگار داعش به شپشا حمله کرده 
بعدش با شامپوى پاوه کل هیکلمونو غربال گرى میکردن! 
بعد از همه اینا جان گُدازترینش کیسه کشیدن بود! 
دو لایه از پوستمونو بر میداشتن، 
فک میکردن چرکه! باز ادامه میدادن 
بعدِ حموم صدتا لباس تنمون میکردن، 
یه روسرى به کله مون، یه یقه اسکى هم روى همش 
بعد از شدت کوفتگى و خستگى بیهوش میشدیم، 
میگفتن: ببین چه راحت خوابیده!!!!!!!!!!

**************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">